آواز نماز

در ستایش آمدنت 

این نخستین نماز آفرینش نیست

که به جا می آورم

 

سالهاست  که من

در آواز نمازم

و تو آشناترین انسان این حدودی

که این آواز را می شنوی

 

من در این آواز محو می شوم

احساس می کنم آرامشی را

در اندیشه ام

 

آرام آرام خدا در من خلاصه می شود

در عشق

در مهربانی

 

و با او می توان دو دنیا را به اشاره ای سرود

و سرنوشت را پیمود



لیلا


 

 

 

 

 

"گرامی ترین و زیبا ترین ها در جهان 

نه دیده می شوند و نه حتی 

لمس می شوند 

آنها را باید تنها در دل حس کرد" 


------

قطار روزهای زندگی

در میان راه

از قطار روزهای زندگی

عاقبت پیاده گشتم

پا برهنه گمشده در ایستگاه تو

 

عاقبت پس از سالها دویدن از پی خودم

آمدم پیاده در کنار تو

 

من در ایستگاه متروک

روبروی تو

اولین سلام

خیره در میان چشمهای تو

تا مگر بیابم از نگاهمان

رد پای عشق کهنه را

 

جز وداعی سرد

پاسخی نمانده بود

چشمهایت سرد و بیگانه

رد پا نمانده بود

 

خواستم با تو درد دل کنم ولی

پاره های این دل شکسته ام

مرهمی نداشت

 

گفتگو بس است

فرصتی برای دوست داشتن نمانده است

 

باز هم سوار بر قطار روزهای زندگی

 

در عبور از ایستگاه تو

من به دنبال یک ایستگاه نو

حرف تازه

عشق نو

 

من به دنبال یک وجب

آسمان پر ستاره ام





لیلا