عاشق باران

عاشق باران که باشی

روح بیمار طبیعت را - می فهمی

در دیار خشک

در میان سایه های تیره - در زنجیر

مرگ را می بینی

 گاه بی تابی 

گاه می خندی

 

عاشق باران که باشی

در اضطراب شب - به دنبال آغوش امنی می گردی

تا  تن نازک تب زده ات را بسپاری به تنش

تا  فراموش کنی

 

عاشق باران که باشی

منتظر می مانی

بر نگاه بی کلام پنجره - چشم می دوزی

شعر می خوانی




لیلا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد