دلم نمی خواهد غریبه ای باشم
گذر کنی بر من
تنم چه می لرزد در اوج تنهایی
تو دست هایت گرم
تو بودنت با من
چه آشنا و لطیف
و چشمهایم را که بی قرار تو اند
دوست می دارم
ولی غریبه بمان
دگر نمی خواهم به باد تکیه کنم
بگذار من پرنده ای باشم
پرنده ای کوچک
در اوج آبی ها
پرنده ای تنها
لیلا