-
دنیا کمی نامرد بود
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 01:58
درگیر اطرافم شدم شاید که از یادم بری با آدمای مختلف با عشقهای ظاهری میشد فراموشت کنم بارون اگه یکریز بود میشد فراموشت کنم ساعت اگه پاییز بود این روزها حالم بده هم عاصیام هم گوشهگیر برگرد و بیگریه فقط سیگار رو از دستم بگیر میگن هوا خیلی بده باید که خاموشت کنم شوخی نداره زندگی باید فراموشت کنم فراموش کرده ام ...
-
چند سطر ساده
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 01:47
همین چند سطر دنیا به همین چند سطر رسیده است به اینکه انسان کوچک بماند، بهتر است به دنیا نیاید، بهتر است اصلا این فیلم را به عقب برگردان اصلا این فیلم را به عقب بر گردان آنقدر که پالتویِ پوستِ پشتِ ویترین پلنگی شود که می دود در دشت های دور آنقدر که عصاها پیاده به جنگل برگردند و پرنده گان دوباره بر زمین زمین؟ نه! به عقب...
-
مامان
یکشنبه 26 آبانماه سال 1387 22:13
مامان جانم عاشقت هستم یعنی اینقدر دوست دارم که بیام پیشت که حد نداره یعنی دیگه دیوانه شدم از اینهمه دوووووری دوستت دارم
-
زرق و برق
شنبه 25 آبانماه سال 1387 01:25
---
-
خیلی دور اما نزدیک !
شنبه 25 آبانماه سال 1387 00:58
تموم راه تو فکر تو بودم٬ تنم با پای خسته م راه نیومد زمین از لحظه هام هر لحظه کم شد، ولی پس کوچه ها کوتاه نیومد شبی که ناله هامو خاک می خورد، شبی که شونه هاتو باد می برد شبی که تو دلت خوش بود اما٬ یکی توی اتاقش داشت می مرد شبی که باد توی خونه پیچید، چی می شد اشکو تو چشمام ببینی؟ چی می شد پا به پام باشی چی می شد، شده...
-
آغاز
شنبه 25 آبانماه سال 1387 00:36
---